آتیش بازی
امروز ظهر که مشغول عکاسی از گلسر های آماده شده ام بودم که متوجه شدم اومدی یه چیزی برداشتی و بدو رفتی تو اتاقت فک کردم چسب رو برداشتی ولی مث اینکه فندک رو برداشته بودی اونجا یه گوله دستمال کاغذی رو آتیش زده بودی از آتیش ترسیده بودی و بدو اومدی گفتی _ مامان مامان یه مشکلی پیش اومده گفتم _ چی شده ؟ گفتی _ یه مشکلی پیش اومده مامان بیا یهو بوی دود اومد گفتم آقا بدو آتیش 😱 من و تو و بابات که تو پذیرایی بود حمله ور به طرف اتاقت🤣 دیدم خبری از آتیش نیست ذهنم رفت سمت پریز و سیم کولر اونجا هم امن بود دستمال کاغذی سوخته رو نشونمون دادی بعععله جلو کمدت انداخته بودیش😬 سریع برداشت...